جدول جو
جدول جو

معنی شال زئن - جستجوی لغت در جدول جو

شال زئن
دوشیدن گاو در یک نوبت در شبانه روز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ زدن
تصویر شاخ زدن
شاخه زدن، شاخه درآوردن درخت
شاخ زدن حیوان به کسی یا به حیوان دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاش زدن
تصویر شاش زدن
نم زدن به چیزی
شاشیدن، میختن، گمیختن، ادرار کردن، میزیدن، شاشدن، گمیزیدن، چامیدن، گمیز کردن، شاریدن برای مثال نشست و سخن را همی خاش زد / ز آب دهن کوه را شاش زد (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
خال کوبی کردن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کردن، کبودی زدن، وشم زدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ وَ دَ)
شاشیدن. خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی، شاشه زدن. ترشح و لعاب زدن:
نشست و سخن را همی خاش زد
زآب دهن کوه را شاش زد.
(رودکی).
رجوع به فرهنگ سروری، ذیل ’خس و خاش’ و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 1097 و شاشه زدن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ خوا / خا شُ دَ)
انشعاب. (تاج المصادر بیهقی). تفرع. (مصادر زوزنی). شاخه زدن. رستن و دمیدن شاخ:
این جهان را بنظم شاخ زند
هر چه در باغ طبع من کارد.
مسعودسعد.
عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر رابیخ کنون میکند.
خاقانی.
، نطح. (دهار). راندن و دفع کردن (حیوان) با شاخ خود. (ناظم الاطباء). کله زدن گوسفند و گاو و غیره، کله زدن جنین در شکم مادر: بعد از آن تن فرزند (در شکم مادر) شاخ زدن گیرد و اندامها پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نفیر زدن، لطمه زدن و اذیت کردن. (فرهنگ نظام).
- امثال:
راحتی شاخت می زند
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ)
بال زدن مرغ،. تکان دادن بال. هفوه. (منتهی الارب). اخفاق. (تاج المصادر بیهقی) : پر و بال به آب زلال شسته، بال میزد و نشاط میکرد. (سندباد نامه ص 335).
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بازوی زین را گویند. (آنندراج). اطراف و دامنه های زین. (ناظم الاطباء). دامنۀ زین که به بال شبیه است. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). دو دامن زین که دو پهلوی اسب را پوشاند و رکاب از زیر آن آویخته گردد و معمولاً شکل بال دارد. برگۀ زین. برگه
لغت نامه دهخدا
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخ زدن
تصویر شاخ زدن
کله زدن حیوانات شاخدار بکسی یا به حیوان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
فال گرفتن طالع دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد زدن آواز برآوردن، همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم. (ملک قمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
ترفرف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
Flap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
battre des ailes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
battere le ali
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
kanat çırpmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
хлопать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
flattern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
махати крилами
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
trzepotać skrzydłami
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
پرندہ کی طرح پر پھڑپھڑانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
পাখা ঝাপটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
kupiga mabawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
날개를 퍼덕이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
bater as asas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
羽ばたく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
לנפנף בכנפיים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
पंख फड़फड़ाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
mengepakkan sayap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
กระพือปีก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
fladderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
拍打
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بال زدن
تصویر بال زدن
aletear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی